دراین پست عکس نوشته هاي خنده دار جدید + جوک هاي جدید سال ۹۷ را گردآوری کرده ایم، آورده اند که: مهمونی بودیم یکی از فامیل تازه از هند برگشته بود، آقا این همش از هند رفتنش میگفت…. بعد یهو گفت: اونجا اینقد به من احترام گذاشتن که فکر می کردم منو میپرستن، بعد یهو پدر بزرگم گفت: آره هندیا اکثراً گاو پرستن!!!
دعای مادرم برای من:
خدایا پسرم قیافه که نداره دخترا عاشقش بشن، حداقل یه پولی بهش بده یه اتومبیل بخره، عاشق پول و ماشینش بشن.
.
.
من : ۰_#
اون دختره که میخاد عاشقم بشه:$_$
وزارت ورزش و جوانان : @_@
خدا رحمت کنه اسم پدربزرگم شربتعلی بود صدامون که میخاست بزنه میگفت تخم شربتی
يبارم همسايمون با ناراحتي اومد پيش مامان بزرگم گفت پسرم رفته توي کما مامان بزرگ منم با خوشحالي گفت الهيييي شکرررر خداياااا شکرت جوون بود بيکار بود ماهم دهنامون باااز نگاش ميکرديم بعد فهميديم فکر کرده کما اسم شرکته کلي خنديديم مامان بزرگه من دارم؟
يه بار بابام ميخواس به شوهر خالم بگه
“شما آبي ازتون گرم نميشه”
با “شما بخاري ازتون در نمياد”
قاطي كرد گفت بابا شما كه آبي ازتون در نمياد
دیروز برقا رفت بابام گفت پاشو یه شمع روشن کن منم گفتم تو وجودت خودش نوره
یهو دیدم یه دمپایی داره میاد سمتم بابام گفت:لایک خوشم اومد
بابای مهربونه ما داریم/:
به شوهر عمم گفتم هندزفريمو نديدي؟
گفت فك كن ببين اگه هندزفري بودي كجا قايم ميشدي؟
حالا ميفهمم چرا عمم يه سال بعد ازدواجش افسردگي گرفت
😐
یادم میاد بچه که بودم تازه حرف زدنو یاد گرفته بودم تو خونه مون مهمونی بود
عمم داشت مرغ پوست میکند که بهم گف به شوهرش بهگم که اگه زنشو طلاق بده عین همین مرغ پوستشو میکنه
هیچی منم با خریت تمام گفتمش:»»»»»»»» یکی بگه اخه فک و فامیله ما داریمممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
می دونیو بیچارگی یعنی چی یعنی عموت نیاد باهم برید مشهد بعد با باجناقت بری مشهد که عمتو بیاد جلو چشات
فک و فامیله ما داریم
پسرعموی گودزیلام«۵سالشه» خونشون بودیم بعد نمیذاشت برادر گودزیلای من با اسباب بازیاش بازی کنه. مامانم گفت ایلیاجون اومدی خونمون متین اونقد اسباب بازی داره چوبم نمیدیم برات. گفت من چوبو میخوام چیکار :» بعدش هار هار خندید 😐
مامانم قفل شد 😐
يه بارم يه فاميل داشتيم رفت تو نتورك، بعد از ٦ ماه اومد بيرون، تنها تغييري كه كرده بود اين بود جاي بهمن دول، ماربارو ميكشيد كه حس لاكچري بودن بهش دست بده
دیروز تو خیابون رفیقمو دیدم و براش دست تکون دادم یهو یچی خورد تو دهنم که وسط خیابون نزدیک بود پرتاب بشم اونور خیابون
:-
بعدش فهمیدم که مادر گلم فکر کرده واسه پسر دارم دست تکون میدم زده تو دهنم:«
این چه زندگی ایه من دارم آخه=«
فک و فامیله داریم ו×
من :«
مامانم *-*
رفیقم در حال جویدن جدول :»»»»»»»»»
پسره 😐
داییم قرار بود شنبه صبح بعد یک سال بیاد خونمون
چهارشنبه ساعت ۹:۳۰ شب دیدم زنگ زدن مامانم رفته بود شیر بخره فکر کردم مامانمه در باز کردم رفتم تو اتاقم دیدم ااااا داییم امد تو از شدت خنده نمیتونه رو پاهاش وایسته
من@_@ دایی چرا اینجایی چرا این حال؟
داییم:از اتومبیل پیاده شدم مامانت پشت به من وایستاده بود با همسایتون درود علیک می کرد خانوم همسایه تون منو شناخت به مامانت گفت:داداشتون امده
مامان من برگشته گفته:نه داداش من قرار شنبه بیاد
برگشته دیده داییم
حالا واکنشش چی باشه خوبه؟
برگشته گفته:وای ما شام نمی خوریم شام نداریم که
اخه مادر من بعد یک سال برادرتو دیدی جای ذوق کردن نگران اینی شام نداریم؟!!!
مامان استرسی من دارم؟
آقا ما یه عمه داریم ۴۰ سالشه هنوز می خواد ادامه تحصیل بده شوهر نمیکنه چند وقت پیش بهش گفتم داری می ترشی دیگه چرا ازدواج نمی کني دختر عموم < خیلی طرف دار این عمم>نه گذاشت نه برداشت بر گشت گفت : تو به فکر خودت باش با ۱۷ سال سن هنوز یه دوست پسر مجازی هم نداری
باید مامانتو بفرستیم لال جین < شهر جهانی سفال جهت افزایش اطلاعات عمومی تون> برات خمره بگیره هیچی دیگه با خاک بک سان شدم تا اخر مهمونی خیلی ساکت آروم دست به سینه یه گوشه نشستم هی چی هم نگفتم.
اصن دلم نمی خواد بگم پست اولیم:»»
دیشب باغ داییم بودیم بعد بازی اسپانیا وایران بود.مامانبزرگم ازم می پرسه:قرمزا اپسانیان؟
من:نه مامانی سفیدان.«درسه اسپانیا رو نگفتم ک دلش نشکنه»
مامانی:خاک تو سرت نفهمیدی من اسپانیا رو اشتبا گفتم فلان فلان شده؟؟؟
من:…………
چی بگم اخه خودا
دیروز پول دادم داداشم گفتم میری سر راه این پولو بده فلانی ، چند ماهه بدهکارشم:-
گفت خو:O
شب بدهکاره زنگ زد گفت پول مارو نمیخوای بدی؟
رفتم پیش داداشم میگم پول چی شد ؟؟؟
میگه حوصله نداشتم ببرم پولو بدم بهش نصفشو لواشک و بستنی خریدم نصف دیگشو رفتم ایک باکس،گیم نت;-»
هیچی دیگه فردا میان سرمو ببرن:«
فک و فامیله داریم:-[
من :[
داداشم:»
بدهکار 😐
عموم تو اینستاگرام دو تا فالویینگ داره یکیش منم یکی داداشم, بعد استوری گذاشته نوشته وظیفه خودم دونستم حرفمو به مردم ایران بزنم
مشتی مردم ایران چیه؟ اس ام اس میدادی همینو بهون هم اوکی بود.
عاغا امروز پسر خالمو دیدم بهم گفت چرا به من سر نمی زنی؟؟؟
دیدم کاملا حرفش منطقیه
با سر زدم تو دماغش^~^
من گوگولی تیکه کلاممه یجورایی^ــــــــ^
به هر چیزی میگم گوگولی:»
انقدر تو خونه میگم که مامان و بابامم همش میگن@-@
رفته بودیم برای من عروس هلندی بخریم*-*
یکی بود خیلی نااااااز بود مغازه ام شلوغ بود
یهو بابام بلند گفت وای فاطمه چقدر گوگولییه مامانم بلند گفت وای اره گوگولییی•_•
حالا همه ی برگشته بودن طرف ما نگاه میکردن~_~
فداشون بشم*-*
راستی اسم عروس هلندیم فندقه+-+
به خاطر فندقم لایک کن
داداشم سوم دبیرستانه
یه بار میخواس برام خاطره تعریف کنه:
گفت :یه دوست دارم هیکلش مثله الاغ بزرگه
گفتم :مگه میشه
گفت:نه حالا اونقدهم بزرگ نیست مثلاً اندازه باباست .
من:/
داداشم:»
داداش سوم دبیرستانیه من دارم عایا !!!!
مثال زدنش تو حلقم!!!!
داداشم گفت :لو داد که دو سال پیش با سرمه ریش هاشو سیاه می کرده امروز به من پیشنهاد داد این کارو کنم
فک فامیله ما داریم
تو دو ساعت ٤٠٠٠ پرايد فروش رفته
يعني تو يه ساعت ٢٠٠٠
نيم ساعت ١٠٠٠
پس به عبارتي در هر دقيقه، ٣٣ نفر در ايران، از نداشتن شعور سياسي اجتماعي فرهنگي اقتصادي ورزشي رنج ميبرند
به مامانم الکی گفتم میخوام برم از ایران احتمالا از مرز قاچاقی برم ترکیه و بعدش ببینم چی میشه
یکم با خودش فکر کرد برگشت گفت، خب همین حالا تو بری آشغالارو کی بزاره دمه در؟
یعنی آینده آشغالا واسش مهمتر از آینده منه
یادمه کلاس اول روز اول بابام منو تا وسطای خیابون رسوند گفت برو ته خیابون نوشته «دبستان» اونجا مدرسس برو تو
فرداش فهمید خوندن بلد نیستم
البته بعد گم شدنم/:
تو فامیل مادری ما فقط یه پسر خاله ام پوست تیره داره به خانواده پدریش کشیده این طفلک دهه شصتی هم هست
وقتی حدودا چهار ساله بوده مامانم میبرتش حموم و شروع میکنه به کیسه کشیدن بعد یه مدت
پسر خاله ام:خاله بسه
مامانم:نه صبر کن هنوز تموم نشده«مامان من اصل حموم دهه شصتی میبرداااااا تا سه لایه از پوست نمیبرد بیخیال نمیشد که»
بعد چند دقیقه
پسر خاله ام:خاله بسه بخدا هرچقدر کیسه بکشی من سفید نمیشم سیاهم
مامانم@-@
پسر خاله ام:»
ما:D
هنوزم که هنوزه میگه خاله دیدی سفید نشدم
مامان پوست بکنه من دارم؟!!!!
ميخواستيم شام بخوريم،رفتم بين دخترعموم و شوهرش نشستم كه دوتايي تو يه بشقاب غذا نخورن ، وادار شديم سه تايي تو بشقاب من غذا بخوريم.
از يه عدد ناشناس برام پيام اومد، درود بسته ی سيگارت اينجا جا مانده.
تكست دادم: من كه سيگار نميكشم ، اشتباه گرفتي!
و بابام باز هم شكست خورد